سلام!
روزی شیخهای بودندی و دکان و دستگاه شکمبارگیش! که به ناغافل خبر رساندندی عروسی در پیش بودندی و شیخه را در منگنه گذاشتندی و وی نیز دستها بر سر کوفتندی و به دنبال رژیم گشتندی تا چربیهای خالصش را که به قاعده 5-6 کیلو بودندی همی آب گرداندی ! که شستش را خبر گشتندی رژیمی پا به عرصه ظهور گذاشتندی با نام اجنبی " رژیم کانادایی" ! از خواص این رژیم کوتاهیش بودندی و شیخه که در حال و حوصله زیاد!!! مشهور خاص و عام بودندی را به وجد آوردندی و پا در کفش آهنین کردندی که رژیم بگرفتندی و به تناسب اندام برسندی!
شیخه رژیم را شروع کردندی و والده شیخه تا توانست ریگ و سنگ خارا جلوی رژیم این طفل شیخه انداختندی که نگیر میمیری!!! ولی شیخه را عزمی جزم در برگرفتندی و روزی نیم کیلو کم کردندی و جفتک انداختندی از سر سرمستی اما همین که به هفته رسیدندی ،به شیخه خبر رساندندی که یا شیخ عروسی ملغی شدندی و عزم شیخه سست گشتندی به حدی که رژیم را همان روز کنار گذاشتندی و بیخیال شدندی و جشن و پایکوبی به خاطر حضرت شیخه به راه انداختندی و کیک و شیرینی بخوردندی ، آن هم به غایت آنچنان که صدای والده شیخه در آمدندی یا ولدی بگیر جلوی آن صاحب مرده را
شیخه نیز در جواب حضرتشان فرموندی ولش والده جان ، ما را چه به رژیم و این حرف هاااا
مخلص کلام اینکه شیخه اصلا و ابدا شیخه سست عنصری نبودندی و اصلن شیخه را با آن همه شوکت و عزت و جبروت چه به این قرتی بازی های عصر حاضر ، والا به خدا
+ این پست با تمام عشق تقدیم میشه به طـــــــــودی عزیزم و با تشکر فراوون بابت قالب و هدر که عاشقشم