سلام!
اول بگم : من عاشق این سیب کوچولوهام (مشهد بهشون میگن سیب گلاب بقیه جاها رو نمیدونم)
صب بابام میوه خریده بود و مامانم داش میوه ها که شامل همین نوع سیب هم بود میشست منم تو همون حین رفتم دو تا سیب خوردم ، اومدم سومیشو بردارم دیدم مامانم داره چپ چپ نیگام میکنه ، منم که کلا نیشم تا بنا گوشم بازه
گفتم : خب یکم بیشتر سیب بخرین آدم میخوره تموم میشه دیگه بعدشم یه سیب دیگه برداشتمو به سرعت از حوزه استحفاظی مامانم دور شدم
مامانمم خنده ش گرفته بود ، دیگه خندید و گف چی میتونم بت بگم واقعا؟؟!!!
و اینگونه بود که ماجرا ختم به خیر شد
+
مامانم همچین بچه ای تربیت کرده هااا!!!!
بعدن.نوشت : باختیم .... فقط میتونم بگم این حقمون نبود....داغونم خیلی داغون...